سندی از تهران٬ ماجرای جریان سبز حکومتی
على جوادى

یک ویژگی وهنر جریانات دست راستی و ارتجاعی پنهان کاری و پرده پوشی اهدافشان است. معمولا اهداف و نیات عقب مانده و ضد انسانی خود را در بسته بندی "قابل پسند" به جامعه ارائه میدهند. صراحت و بیان تمام حقیقت صفت ممیزه شان نیست. بورژوازی این صفت به را به یک "علم" ارتقاء داده است٬ مارکتینگ (marketing) ٬ بازارگرمی یا بازاریابی نام با نزاکت این عوامفریبی و فریبکاری است. اما همواره استثنائاتی بر این قاعده وجود دارند. نامه میرحسین موسوی به منتظری یک از این استثنائات است. به روشنی اهداف و نیات "جریان سبز" حکومتی را بیان میکند .

مدافعین و مبلغین این جریان٬ توده ای ها و اکثریتی ها٬ و بخشهای قابل ملاحظه ای از جنبش ملی - اسلامی تلاش میکنند اهداف "مترقی" و "آزادیخواهانه ای" برای این جنبش بتراشند. از طرف دیگر اینگونه وانمود میکنند که گویا مردم به دنبال اهداف این جریان در حرکتند٬ اسیر و مهار سیاستها و رهبری شان اند .

نامه موسوی به این اعتبار دارای ارزشی تاریخی است. یک سند تاریخی است. اهداف و نیات این جریان را به روشنی ترسیم میکند. جایی برای عوامفریبی و پنهان کاری باقی نمیگذارد. در بخشهایی از این نامه آمده است :

حفظ اسلام
"اولین هدف در این بیانیه آن است که اگر خشم و نارضایتی در مردم به وجود آمده است آنان تصور نکنند که این احساسات منفی انباشته شده در ضمیرشان متوجه دین است. این رسالتی است که به نظر میرسد بر عهده تمامی کسانی است که اسلام بر آنان حق حیات دارد و در راس آنان روحانیت اسلام قرار گرفته باشد تا اجازه ندهند اقشار مختلف٬ علی الخصوص جوانان که اینک اکثریت جامعه ما را نیز تشکیل میدهند میان برداشتهای نادرست٬ گزینشی و سطحی از دین و حقیقت آن اشتباه کنند و بر اثر هیجانات عاطفی از اسلام فاصله بگیرند ."

"از اسلام فاصله بگیرند" بیان تخفیف یافته ای از تلاش عظیمی است که در جامعه در تقابل با اسلام و دین در جریان است. جامعه ایران صحنه یک نبرد و رویاروی عظیم آزادیخواهی و مدرنیسم و سکولاریسم با اسلام و صنعت اسلام است. اما مستقل از این واقعیت هدف این جریان روشن است. پیش از هر چیز به این خاطر به میدان آمده اند که "اقشار مختلف٬ علی الخصوص جوانان" بساط اسلام و دستگاه مذهب را جارو نکنند. و در این راستا میرحسین موسوی دست به دامان مافیای "روحانیت اسلام" شده است .

"احساس خطر برای اصل کشور و اصل نظام "
"رسانه های دولتی اصرار دارند که ما را مسبب و محرک حوادث این چند ماهه معرفی کنند٬ حال آن که رفتارهای مسئولان کشور نه فقط در انتخابات٬ بلکه از سالها پیش هیمه هایی را انباشته بود که با خطاهای این ایام شعله ور میشد و با باد نخوتی که بر آن دمیدند ابعاد این آتش روز به روز توسعه پیدا کرد. ... در عین حال اگر در موجی که از خشم و مردم برخاسته است احساس خطر برای کشور و اصل نظام نمیکردم٬ برایم سخت نبود که بیست سال دیگر سکوت کنم "

اذعان به دو حقیقت عظیم ویژگی این بیانات است. ١- بر خلاف تبلیغات کودنانه جریانات توده ایستی و اکثریتی و سبزها٬ "مسبب و محرک" رویدادهای اخیر نه جریانات سبز حکومتی بلکه نفرت و انزجار و نخواستن عمیقی است که در طول سه دهه حیات سیاه رژیم اسلامی در جامعه انباشته شده است. مردم اسلام و حکومت اسلامی را نمیخواهند. جریان اصلاح طلبی حکومتی نه موجب آن بلکه واکنشی به آن است. واکنشی بمنظور کنترل و مهار دامنه و ابعاد آن است. ٢- ما همواره تاکید کرده ایم که این جریانات برای حفظ نظام ضد بشری اسلامی٬ برای حفظ اصل نظام به میدان آمده اند. باید از میرحسین موسوی برای تایید این تاکیدات ما تشکر کرد؟ !

یک جنبش ارتجاعی در مقابله سرنگونی طلبی
"اما این گونه نبود و نیست که مردم با سکوت یا سازش یک نفر دست از حرکت خود بردارند٬ بلکه پس از مدت کوتاهی بلاتکلیفی به زودی این حرکت از نو و با شکلی کور و در حالی که به هیچ یک از دلبستگان به نظام اعتماد نداشت آغاز میشد٬ و چه بسا دیگرانی که برای این کشور و ملت خوابهای ناگوار دیده اند در هدایت آن به سوی منافع و مطامع خود طمع میکردند ."

رهبری "جنبش سبز" میداند که سرکوب مستقیم قابلیت و کارآیی خودش را در مقابله با مردم از دست داده است. خودشان سالها این سیاست را تجربه و پراتیک کرده اند. شعارهای "شکنجه٬ اعتراف٬ تجاوز دیگر اثر ندارد" در بغل گوششان فریاد زده شده است. این جریان میداند که سرکوبگری رژیم قادر به شکست اعتراضات مردم نیست. از این رو بر این باورند که باید با راه اندازی یک جنبش ارتجاعی به مقابله با جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم برخاست. میدانند که این جنبش ارتجاعی نیازمند رهبری است. نیازمند چهره هایی است که از "دلبستگان به نظام" تشکیل شده باشد. حتی اگر جناح راست و حاکم رژیم اسلامی صورت مساله این جریان را نپذیرد. رژیم اسلامی٬ رژیم همه این جریانات است. اینها میدانند که مردم به زودی پرچمهای متضمن سیاستهای رادیکال و آزادیخواهانه خود را علم خواهند کرد. پرچمهایی که بر آن آزادی و برابری ورفاه همگان حک شده است. مقابله با جنبش سرنگونی طلبی یک هدف اعلام شده این جریان و فلسفه وجودی شان است .

"در چهارچوب نظام "
"هدف دیگر از این بیانیه و نیز بیانیه ها و حرکات قبلی این است که تکاپوهای مردم در چهارچوب نظام باقی بماند و در دام ساختار شکنی های خطرناک نیفتد. ... ما نمیتوانیم برای خوش آمد کسانی که نمیتوانند این خطر را ببینند وظیفه خود را در پیشگیری از آن فراموش کنیم. کما اینکه نمیتوانیم بدون اثبات تعهد خود نسبت به خواسته های به حق مردم و بازگو کردن آن در گفته های خود از آنان دعوتی برای آرامش داشته باشیم ."

چهارچوب نظام٬ این جوهر و عمق اصلاح طلبی این جریان ارتجاعی است. اگر هر از گاهی اشاره ای به "حقوق مردم" میکنند٬ نه از آن روست که خواست های بر حق و واقعی مردم را بیان میکنند. هدف بلکه کنترل و مهار و جلوگیری از افتادن در "دام ساختار شکنی" است. ناچارند بمنظور "دعوت به آرامش" اشارات گنگ و مبهمی هم به "حقوق مردم" داشته باشند تا شاید مورد قبول واقع شوند. اصلاح طلبی این جریانات نه از جنس اصلاحات و رفرم های اقتصادی و اجتماعی و یا تاکید بر حقوق پایه ای و شناخته شده مدنی و آزادیهای سیاسی مردم بلکه مفادی در چهارچوب نظام و قانون اساسی رژیم اسلامی است. این سندی تاریخی است. روشن گر اهداف و مقاصد جریان سبز حکومتی است .

یک ملاحظه ای پایانی: این مفلوکان تاریخ بیهوده دست و پا میزنند. مردم از آنها عبور کرده اند. روز "قدس" شاهدی بر این ادعا است. مردم آزادی میخواهند٬ برابری میخواهند٬ رفاه میخواهند٬ خواهان یک نظام سکولار و مدرن هستند. جنبش کمونیسم کارگرى بیان این خواستهای دیرینه و تاریخی توده های مردم است. داستان "جنبش سبز" مقابله با این اهداف و نیات توده های مردم است. واقعیت ساده این است که رژیم اسلامی راه نجاتی ندارد. باید گورش را گم کند . *